معنی انبر قفلی

حل جدول

انبر قفلی

ابزار مکانیکی


انبر

آتشگیره

لغت نامه دهخدا

قفلی

قفلی. [ق ُ] (اِخ) حمادبن ابی حنیفه. از راویان است. لقب رجالی وی قفلی است. (ریحانه الادب ج 3 ص 316).


انبر

انبر. [اَم ْ ب َ] (اِ) عرشه ٔ کشتی. طبقه ٔ کشتی. (از دزی ج 1 ص 39).

انبر. [اَم ْ ب ُ] (اِ) کلبتین بود که سرش کژ بود. (لغت فرس اسدی چ عباس اقبال ص 138). آلتی باشد از آهن که زرگران و مسگران طلا و مس تفته را بدان گیرند و بعربی کلوب خوانند. (برهان قاطع).آلتی است از آهن و دارای دو شاخه ٔ دراز که آتش و چیزهای تفته را بدان گیرند. (ناظم الاطباء). آلت فلزی دوشاخه که با آن آتش یا چیز دیگر را برگیرند. (فرهنگ فارسی معین). بهندی سنداسی گویند. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از شرفنامه ٔ منیری). کلوب. (دهار) (شرفنامه ٔمنیری). کلبتان. (دهار) (مؤید الفضلاء) (زمخشری).
ماشه. پنس. مِلْزَم. ملزام. (یادداشت مؤلف):
بلیف خرما پیچیده خواهمت همه تن
فشرده خایه بانبر بریده... َر بگاز.
منجیک (از لغت فرس اسدی ص 138).
اگر آن چیز را [که در گلو مانده است] می توان دید جهد کنند تا آنرا بانبر یا غیر آن آلتی برآرند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).
جز بانبر آتش از همسایگان نتوان گرفت
نیست آسان برگرفتن دل ز یار غمگسار.
اشرف (از آنندراج).
دهن کوره گویا طعام آتش است
دو انگشت او هم چو انبر شده.
ابوالمعالی (از شعوری ج 1 ورق 107 الف).
|| (اصطلاح مکانیک) نوعی از اهرم که نیروی کارگر در وسط آن قرار داردو نقطه ٔ ایستادگی و تکیه گاه در طرفین (نوع سوم اهرم). (فرهنگ فارسی معین). || آتش چین. از لوازم آتشگاه. (فرهنگ فارسی معین).
- انبر آهنگران، کلبتان. (از منتهی الارب).
- انبر بزرگ، کلاب. (دهار).


غزن قفلی

غزن قفلی. [غ َ زَ ق ُ] (اِ مرکب) (یا غزن قلفی). در تداول عامه قلاّب فلزی که در حلقه ای داخل میشود و برای پیوستن کناره های متقابل لباس به کار میرود.

فارسی به انگلیسی

انبر

Poker, Tongs

فرهنگ فارسی هوشیار

انبر

آلت فلزی دو شاخه که با آن آتش را بردارند


هفت قفلی

هفت کوپله هفت بند (صفت) هفت قفلی وچاربندی - کنایه از تعلق بعالم جسمانیت وهفت قفل هفت آسمان وچاربند چارعنصراست: ((بجوی زونیازمندی چند چارقفلی وهفت بندی چند. )) (گنجینه گنجوی)


سر قفلی

(صفت) حقی که بازرگان و کاسب نسبت به محلی پیدا می کنند به جهت تقدم در اجاره شهرت جمع آوری مشتری و غیره.


غزن قفلی

(اسم) چنگالی فلزی که در حلقه ای داخل شود و برای اتصال کناره های متقابل جامه به کار رود.

فرهنگ معین

انبر

(اَ بُ) (اِ.) آلت فلزی دوشاخه که با آن آتش یا چیزی دیگر را برگیرند.


سنجاق قفلی

(سَ نْ. قُ) [تر.] (اِمر.) قطعه ای مفتول خمیده و نوک تیز که به یک سر آن قلابی وصل شده و سر دیگر در داخل آن بسته می شود و برای وصل کردن یا بستن چیزی به چیز دیگر به کار می رود.

فرهنگ عمید

انبر

وسیلۀ فلزی دوشاخه با دو فک که با آن آتش یا چیز دیگر را برگیرند،

فارسی به عربی

انبر

ادات

معادل ابجد

انبر قفلی

473

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری